امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

اميرحسين گوگولو ماماني

روزهاي بد(بيماري اميرحسين)

گل پسرم يه چندروزي بود مريض بود و حسابي من و خودش از پا در اومديم ، اشتهااصلا نداشت حالت تهوع داشت و غذا اصلا نميخورد آب بدنش رو از دست داده بود من و باباش با سرنگ بهش او آر اس ، آبميوه تازه و دوغ و دارو ميداديم باباشحسابي كلافه شده بود هي ميگفت جرا بچه هيچي نميخوره اميرحسين بدتر گريه مي كرد خودش هم هي گريه ميكرد و ميگفت : آزاده آزادههههههههه من و صدا ميكرد منم مجبورشدم دو روزي سركار نرم امروز بهترشده ومنم اداره يابقول خودش اداله اومدم خداكنه هيچ ني ني بيمار نشه و خدا به همه سلامتي بده آمين ...
30 تير 1392

امير حسين پسر عزيز مامان

 سلام خيلي وقته كه ميخوام يه مطلب جديد بنويسم اما هم تنبلي ميكنم هم اينكه واقعابعضي وقتها سرم شلوغه .خلاصه از اين بابت ببخشيد.پسر عزيزم هرچي ميگذره شيرين تر ميشه شعر ميخونه ميگه : عمو زنجير باف زنجير منو باختي ؟(بافتي) بععععععععععله انداختي ؟ بععععععععععععله چي چي ؟ ميو ميو ميو........ يا علوسك قشنگ من قلمز پوشيده تو آبي خوابيده (شعر تمام شد ) يا خوشحال و شاد و خندانم قدله دنيا رو ميدانم خنده دست بزنم پابكوبم (شعر تمام شد ) ديروز هم مامانم اينابعد از جندوقتازمسافرت اومده بودند امير تا فهميد ديگه شروع به بابا بزلگ گفتن تا وقتي حاضرشديم  دمدرخونه رو گرفته بود و ول نمي كردكه بابا بزلگ وقتي هم خونه مامان بزرگ رفتي...
19 تير 1392

ولادت امام حسين(ع) ، امير كربلا برهمه محبان آن حضرت گرامي باد.

امروزسوم شعبان، ولادت امام حسين (ع) برهمه شيعيان جهان مبارك.  به همين دليل،ماماني نيت كرده كه براي سلامتي اميرحسين ، همه ساله تا زماني كه اميرحسينم خودش بزرگ بشه وبتونه شادي خودش رو تو اين اعيادشعبانيه،با مردم سهيم بشه، شيريني پخش كنم. اميرحسين عالم (ع) ،اميركربلا، ولادت مبارك واميرحسين كوچك منم درپناه لطف وعنايت پروردگار و خودت سلامت بدار. آمين   ...
22 خرداد 1392

اميرحسينم

تو اين پست ميخوام ازكارهاي اميرحسين بگم غذاها: غذاي مورد علاقه : قبلا كته مرغ( اما الان يه چند وقتيه همونم نميخوره)، برنج رو هنوزم به صورت كته ميخوره ، عاشق آش و آبگوشت و ماهي وقليه ماهي وقليه ميگو (هروقت ميخوره ميگه خوشزه اس )كباب وكتلت هم خيلي دوست داره خورش سبزي فقط لوبياهاشو ميخوره خورش قيمه هم اگه خيلي گرسنه باشه ميخوره . از فراورده هاي لبني هيچي نميخوره (پنير،كره،خامه،بستني اصلا)صبحانه ياپوره سيب زميني ياتخم مرغ ميخوره. فعاليت: بازي موردعلاقه : آب بازي (در حموم ميايسته وگريه مي كنه و مي گه حموم حموم آب بازي وقتي حموم هم ميره ديگه بيرون نمياد و گريه زاري ميكنه ) با جارو برقي جارو بازي ميكنه ميگه جالو بقي عاشق تفنگ آب...
21 خرداد 1392

دلتنگي مامان براي اميرحسين

اميرحسين عزيزم پسرنازم يه چندوقتي مامان طاقت نمياره بياد اداره نميدونم چرا؟دلم واست تنگ ميشه احساس ميكنم دارم بهت ظلم ميكنم حق طبيعي تواينه كه من دركنارت باشم وباهات بازي كنم و بهت برسم . اخه واقعا هم ظلمه كه از ساعت 6صبح تا 3بعدازظهر از تو دورم.ميدونم تو هم در كنارمادربزرگت راحتي ،اما اينكه صبحها نميخوايي ازمون جدابشي سخته بابايي ميگه توبايدمردبشي و اين هم يه مرحله اي اززندگيته واز ويژگيهاي زندگي جديده همش از خدا ميخوام بهم صبر بده و شما دوستان خوب واسه ام دعا كنيد. ...
21 خرداد 1392

تقويم خردادي امير حسين و روز پدر

  براي خريد روز پدر من و اميرحسين و بابايي باهم رفتيم تا براي بابابزرگها و بابايي و خود اميرحسين خريد كنيم براي بابايي من با اصرار پيراهن خريدم و براي امير حسين اين بزرگ مرد كوچكم ، من و بابايي عروسك تينكي بينكي توپولوها خريديم بماند كه چقدر خودش خوشش اومده بود و هي عروسكش رو به بجه هاي تو بازار نشون مي داد و ميگفت توپولها توپولها ديگه از ازون به بعد هم تينكي بينكي و بغل ميگيره و كمتر بهونه وقت و بي وقت توپولوها رو ميگيره  عكس بعدا ...
11 خرداد 1392

پيرايش مردانه اميرحسين

يه روزي از روزهاي اسفندماه من و اميرحسين با زندايي و اميرطاها و دايي رفتم آرايشگاه مردانه نوين توي خيابون دانشگاه تا موهاي گل پسرامون رو كوتاه كنيم .امير حسين پسر خوبي بود مثل دفعه قبل (دومين باره) خيلي راحت نشست تا موهاشو كوتاه كنه اما طاها يه كم بي قراري مي كرد اما حكايت به روايت تصوير: : و اما وقتي اومديم خونه : ...
11 خرداد 1392

نوروز 1392

 امير حسين عزيزم ماماني رو ببخش كه انقدر تاخير براي نوشتن مطلب تو وبلاگت داشتم و دارم كه وقايع و شيرينكاريهايت يادم رفته راستش همش ميگفتم وقتي عكس خواستم بزارم مطلب مي نويسم كه هر دو اينها باهم ميسر نشد. الان گفتم اول مطلب مي نويسم بعدا عكس مي زارم. *****  يه چند وقتي كه من ميگم شيطون شدي اما مامان بزرگ و بابابزرگت قبول نميكنن و ميگن بچه امون آرومه !!! و به علت همين شلوغكاريهاي تو خونه تكوني تا روز آخر اسفندطول كشيد و خاله آلا كمكم كرد كه سفره هفت سين رو بچينيم همش سر سفره هفت سين مي گفتي اين چيه ؟ اين چيه ؟ فقط ماهي رو كه از قبل بلد بودي واسه ماهي ذوق مي كردي بعدشم همش سراغ آجيل و تخمه و شكلات مي رفتي و شكلات رو با پوستش م...
24 ارديبهشت 1392