يك سال و سه ماه و سه روز
يك سال و سه ماه و سه روز از تولد اميرحسين عزيزم گذشته و توي مدت هر روز بيشتر از قبل خدارو شكر ميكنم و از خداميخوام كه منو تا به سرانجام رسوندن اميرحسين سالم و تندرست نگه داره و سايه پدرومادر بالاي سرش باشه
تو اين مدت اميرحسين عاشق كتاب( بقول خودش د داب ) و كارتهاي بن بن بنشه
-حموم و آب بازي رو خيلي دوس داره هر وقت كسي مي ره حموم لباسشو مي كشه بالا كه يعني منم ببريد - بيرون و گردش رو خيلي دوس داره هروقت مي خواهيم بريم بيرون داد مي زنه ددر ددر
- از اسباب بازيها يه دوره جوجه و ببري رو خيلي دوست داشت و الان طبل و حيوانهاي باغ وحشش دوس داره
- شبكه پويا مخصوصاً لالايي هاشو دوس داره و شبا باهاش مي خوابه كارتون pingu
عاشق رنگين كمونه و پنگول شبكه تهرانه
- كارتهاي بن بن بن رو كه نشونش مي دم اسب رو كه مي بينه مي گه پتكو پيتكو - پا پاشو مي گيره بالا
چشم دست رو چشمش مي زاره و گوش گوشش رو مي گيره - آب ، گل ،مامان و بابا ، دداب (كتاب)، دداد(مداد) رو مي گه و براي كلمه تاب، خودش رو مثل تاب تكون مي ده و با صداي كشداري ميگه اتاااااااااااب
امير حسين عاشق اتو و جارو برقيه طوريكه تو خونه اين دو وسيله هميشه بايد قايم بشه و در دسترس نباشه اون روز هم وقتي اتو رو ديد خيلي ذوق كرد داد زد اتوووووووووووووو