امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

اميرحسين گوگولو ماماني

سيسموني

   مامان بزرگ و بابا بزرگ اميرحسين سيسموني امير رو نيمه شعبان 26تيرماه 1390خونه ما آوردند بعد با بابابزرگ با كمك باباي امير حسين ، تخت ني ني مون رو بست من كلي ذوق داشتم و روزهاي بعدي اتاقش رو آمادهكردم و استيكرهاشو چسبوندمو و طي دوران بارداري هروقت شبها خوابم نمي برد مي اومدم اتاقشو از وسايلش عكس مي گرفتم .   ...
15 آبان 1391

13آبان 1سالگي اميرحسين

سلام بالاخره عزيز دلم 1ساله شد انگار همين ديروز بود چقدر دلم مي خواست زود پسرم بزرگ شه و 1ساله بشه همش ياد روز به دنيا اومدنش افتاده بودم  ديروز (روزتولد اميرحسين ) صبح زود حاضر شديم با بابايي رفتيم قنادي و كيك گرفتيم و رفتيم عكاسي هرچي زنگ زديم آتليه بسته بود چه حالگيري شد اي بابا من تاكيد كرده بودم با وجود روز عيد شما هستيد ؟ اما نبودن، خلاصه من خيلي حالم گرفته شد اومديم خونه تا عصر هم زنگ زدم خبري نبود خلاصه قراره امروز با بابايي بريم عكاسي از اتفاقات خوب ديروز، توي تله تكست شبكه 2 قسمت تولدت مبارك اسم امير حسين رو زده بودند خيلي ذوق كردم عكسش هست(عكس در ادامه مطالب) توي ني ني وبلاگ ،قسمت متولدين امروز عكس ام...
15 آبان 1391

2 روز مونده به 1 سالگي اميرحسين

 امير حسينم 2 روزه ديگه يكسالت ميشه و برات به پيام نماي شبكه 2 قسمت تولدت مبارك اس ام اس زدم منتظرم ببينم اسمت رو مي نويسن يا نه ؟ از 2هفته قبل اس ام اس زدم - با باباي رفتيم برات كيك سفارش داديم و وقت آتليه گرفتيم تا يه جشن كوچيك 3نفره بگيريم . اميرحسين ماماني خيلي دوست دارم . امروز صبح به بابايي مي گفتم هيچ فكر نمي كردم كه روز13آبان (روزدانش آموز) انقدر برام مهم بشه خدايا شكرت دوستت دارم به خاطر تمام نعمتهاتت و شيريني زندگيمون اميرحسين.      13آبان 1390 جمعه ساعت 10و3ثانيه = لحظه بدنيا اومدن اميرحسين    13آبان 1391 شنبه عيد غدير = يكسالگي اميرحسين ...
14 آبان 1391

يادي از گذشته ها

يه چند وقتي بود به وبلاگت سر نزده بودم تو اين مدت ، يه مسافرت دسته جمعي كيش رفتيم و تو اولين دندونت رو توي كيش درآوردي (خيلي جالب بود من برات غذا درست مي كردم و با خودم تو پاساژ مي آوردم بهت غذا مي دادم وقتي داشتي غذا مي خوردي ديدم قاشق به چيزي مي خوره و صدا ميده دست زدم ديدم آخ جون اولين دندونت جونه زده 8شهريور بود)  مهرماه برات جشن دندوني گرفتم توي 11ماهگي (مهرماه )بود شروع كردي به راه رفتن و منم رورئك رو ديگه جمع كردم)
11 آبان 1391

به سر كار اومدن مامان و جدا شدن از امير حسين

بالاخره بعد از 1سال در حاليكه امير حسين 11ماه و 20 روزش بود در 3آبان به اداره اومدم و امير حسين رو كه از چند روز قبلش تب داشت و كمي بهتر شده بود پيش مامان بزرگش ( مامان بابا) جا گذاشتم و دل تو دلم نبود اما باز خدا رو شكر مي كردم كه مجبور نبودم مهد بزارمش ظهر زود مرخصي گرفتم رفتم خونه مادربزرگ اميرحسين زياد بي طاقتي نكرده بود اما عزيز دل ماماني وقتي منو ديد تازه يادش افتاد كه اه ماماني نبود از 6صبح هم تا موقعي كه رفتم نخوابيده بود   اما خودمونيم تو خونه مادربزرگ خيلي به نوه ها خوش مي گذره فقط واسه ما پدر مادرا دوري از بچه سخته . دست مادر بزرگ درد نكنه ...
4 آبان 1391

اولين سفر دريايي اميرحسين -كيش

اولين سفر دريايي اميرحسين به جزيزه كيش بود،روز سه شنبه 7شهريور91ساعت 5صبح بيدارشديم جالب اينكه اميرهم بيدار شده بود و همش مي گفت م م م يعني منو جا نذاريد و با روروئكش سريع اينطرف و اونطرف مي رفت - خلاصه ساعت 6صبح به طرف بندر چارك راه افتاديم تو طول راه امير خوابيد و فقط طول سفر با كشتي بعد ازون كه بابايي خيارشو ازش گرفت شروع كرد به گريه و بعد ازون ناآروم شد و مي خواست از ميله توكشتي بالا بره - اما طول مدت سفر پسر خوبي بود همكاري مي كرد و اولين دندونش رو تو كيش در آورد. ...
20 شهريور 1391